آثار و برکات تقوا (۱) -تقوا موجب مصونیت از گناه می‌شود.

باسمه‌تعالی

آثار و برکات تقوا (۱)

تقوا موجب مصونیت از گناه می‌شود.

وَٱللَّهُ وَلِیُّ ٱلمُتَّقِینَ

خدا دوست و یاور پرهیزگاران است.

تقوا در لغت به معنای پرهیزکاری و در اصطلاح به معنای خود نگهداری در برابر گناه است .تقوا یعنی ترمز در برابر چراغ‌قرمزها و توقف در برابر گناه و هر چیزی غیر خدا .

تقوا هم در دنیا و هم در آخرت آثار و برکات بی‌شماری را به همراه دارد و یکی از آثار و برکات آن مصونیت از گناه و معصیت است.

از برکت‌های تقوا که به انسان متقی و پرهیزگار می‌رسد، مصونیت از گناه است؛ زیرا هم خداوند، انسان متقی را تحت حمایت خود قرار می‌دهد و بارها در قرآن به نقش ولَایت خداوند و سرپرستی او از مؤمنان اشاره کرده است

و هم اینکه انسان پرهیزگار در پرتو نور تقوا، بسیاری از خطراتی که ناشی از غفلت و عدم آینده‌نگری ممکن است به او برسد را دفع می‌کند و تکلیف خویش را در فتنه‌ها، ناهنجاری‌ها و التهابات خانوادگی و اجتماعی می‌داند و مجهز به سپری محکم و لباسی محفوظ به نام تقواست.

 از این روست که در تشبیه جالبی در آیه ۲۶ سوره اعراف از تقوا به لباس تعبیر شده است و می‌فرماید: اى فرزندان آدم! لباسى براى شما فرستادیم که اندام شما را می‌پوشاند و مایه زینت شماست؛ اما لباس پرهیزگارى بهتر است! اینها همه از آیات خداست تا متذکّر نعمت‌های او شوند.

امام باقر (ع) در تفسیر این فراز از آیه می‌فرمایند:

لباس همان جامه‌هایی است که می‌پوشند؛ ولی لباس تقوا، عفاف و پاک‌دامنی است؛ زیرا شخص پاک‌دامن اگرچه برهنه از لباس باشد، عیبی از او آشکار نمی‌شود، ولی آلوده‌دامن، هرچند پوشیده از لباس باشد، عیب‌هایش آشکار است.

می‌توان گفت همان گونه که لباس مادی آدمی را در برابر سرما و گرما و خطرات حفظ می‌کند و عیوب جسمانی را می‌پوشاند و مایه زینت آدمی است، تقوا نیز چنین تأثیراتی را بر جسم و روح آدمی به همراه دارد .

شبی طلبه‌ای جوان به نام محمدباقر در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختر جوانی وارد اتاق او شد. آن دختر به‌سرعت در را بست و طلبه بیچاره را مجبور کرد تا سکوت کند.

دختر گفت: من شاهزاده‌ای هستم که به‌خاطر درگیری با زنان داخل کاخ فرار کرده‌ام. آنگاه با غرور خاصی از آن طلبه خواست تا غذایی آماده کند! شاهزاده بعد از صرف شام، در گوشه‌ای از اتاق خوابید .

صبح روز بعد، مأموران حکومتی متوجه شدند که شاهزاده خانم از اتاق آن طلبه خارج شد. او را به همراه طلبه جوان، نزد شاه بردند. شاه با عصبانیت از آن طلبه پرسید: چرا شب به ما خبر ندادی؟

محمدباقر گفت: شاهزاده من را تهدید کرد و گفت: اگر به کسی خبر دهم، مرا به دست مأموران حکومت خواهد سپرد. شاه دستور داد تحقیق شود که آیا این جوان در شب گذشته خطایی کرده یا نه؟

بعد از آنکه متوجه شد از آن طلبه جوان، هیچ‌گونه خیانتی سر نزده است، از او پرسید: چگونه توانستی خود را کنترل کنی و گناهی انجام ندادی؟

محمدباقر انگشتان خود را نشان داد. شاه متوجه شد تمام انگشتانش سوخته است! علت را پرسید.

طلبه جوان گفت: شب گذشته، هنگامی که شاهزاده به خواب رفت، نفس اماره همواره مرا وسوسه می‌نمود؛ اما هر بار که نفسم وسوسه می‌کرد، یکی از انگشتانم را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاَخره از سر شب تا صبح با این روش با نفسم مبارزه کردم و به فضل خدا،

شیطان و نفس اماره نتوانست مرا از راه راست، منحرف کند و ایمانم را بسوزاند .

شاه‌عباس، از تقوا و پرهیزکاری آن طلبه جوان خوشش آمد و دستور داد تا همین شاهزاده را به عقد میر محمدباقر در آوردند و به او لقب میرداماد دادند.

محمدباقر بر اثر پرهیز از گناه و کنترل شهوت خود، به جایی رسید که امروزه تمام عالمان بزرگ از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می‌دارند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *