سروده ای در وصف حضرت علی اصغر (ع)
به نام خدا
خاک طف پر غبار و تفتیده
لایه لایه چو پردهی دیده
آسمان میدمید و میتوفید
دم به دم، دم به کورهی خورشید
مصحفی پاره پاره آوردند
آیه آیه ستاره آوردند
تکه تکه صنوبر آوردند
یک عبا پاره اکبر آوردند
سوی خیمه حسین به تاخت دوید
گریهی اصغر رباب شنید
چون به درگاه خیمهگاه رسید
خواهر و کودکش در آنجا دید
گفت زینب که آب شد نایاب
اصغرت را ز تشنگی دریاب
طفل خود را گرفت در آغوش
تا ببوسد لبش چو چشمهی نوش
کودک بیقرار و بی تابش
خواست تا قطرهای دهد آبش
روی دستش گرفت و بالا برد
بچهماهی بهسوی دریا برد
تا شناسند مردم جاهل
نور حق را ز ظلمت باطل
کودک از تشنگی لبش ورچید
گونهی نازکش چو گل تابید
پرتوی از گلوی ماهش جست
دیدهی حرمله چو تیری خست
حرمله یک نگه به کودک کرد
تیری از ترکشش برون آورد
تیر در چلهی کمان چو نهاد
زه کشید و به تیر سرعت داد
در گلویش نشست تیر سه سر
شد رها در هوا سر اصغر
مرغک تشنه بال و پر میزد
نبض دل در رگ پدر میزد
چون گل یاس کمکمک افسرد
غنچهاش را به روی سینه فشرد
بوسهای زد به روی گلگونش
دست خود پر نمود از خونش
خون تازه به آسمان پاشید
قطرهها جذب آسمان گردید
سرخ شد آسمان بناگوشش
نشد این قصهها فراموشش
گفت در محضر خدای جهان
آنچه بر من رود شود آسان
شد پیاده ز اسب و با خنجر
مرقدی کند قد یک کفتر
غنچهاش را میان خاک گذاشت
بذر آزادگی در آنجا کاشت
سروده: دکتر کاظم دهقانیان فرد