« آفات انقلاب اسلامی را بشناسیم »
باسمه تعالی
« آفات انقلاب اسلامی را بشناسیم »
“محمد بارونی “
هنگامی که تاریخ ۵۰ سال قبل را ورق میزنیم، میبینیم که پس از سرکوب خونین قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ توسط رژیم پهلوی و تبعید حضرت امام خمینی (ره) به ترکیه، مبارزات به سه شیوهی مختلف سیاسی، مسلحانه و فرهنگی ادامه یافت .
بنیانگذار حرکت فرهنگی حضرت امام خمینی (ره) بود، چون ایشان اعتقاد داشت که ” اگر ما بتوانیم ملت ایران را بیدار و آگاه کنیم، شاه و ساواک نمیتوانند مقاومت کنند و از پای در میآیند . “
هدف از مبارزه با حکومت ستمگر شاهنشاهی، تحت رهبری امام خمینی (ره)، استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی، حاکمیت ارزشهای الهی، کمک به انسانهای محروم و مظلوم و سپردن کارها به دست افراد متدین و خداترس و … بود.
انقلاب پس از سالها مبارزه و مجاهدت مردان و زنان از خود گذشته در 22 بهمن ۱۳۵۷ با آبیاری خون هزاران عاشق اسلام و قرآن به ثمر نشست و دست طاغوت و طاغوتیان از کشور کوتاه شد و اداره امور در دست آنهایی قرار گرفت، که سالها طعم درد و شکنجهی جلادان شاه را چشیده بودند.
به یقین در سیر تکاملی انقلاب اسلامی، موانعی توسط سیلی خوردگان و قدرتمندان و ناآگاهان داخلی و خارجی ایجادشده و خواهد شد. گاهی این موانع، چون آفتی، درخت تنومند انقلاب را تهدید میکند، که اگر به موقع آفت زدایی نشود، ممکن است آسیبهایی به انقلاب اسلامی وارد شود.
یکی از این آفتها ” فراموش کردن جنایات رژیم گذشته” است. جنایات وحشتناکی که امروز وقتی ما آنها مطالعه میکنیم،غضبناک میشویم و به ظالمان آن دوران نفرین و لعنت میفرستیم.
بر اساس اسناد ساواک و در میان خاطرات زندانیان قبل از انقلاب، به وجود بیش از 90 نوع شکنجه اشاره شده است. شکنجههایی چون: شلاق، آپولو، قفس داغ، سوزن زیر ناخن کردن، ناخن کشیدن، شوک الکتریکی، سوزاندن با آتش سیگار، در آوردن کتف، شکستن فک و …
در زیر خاطرهی یکی از مجاهدان که در سال ۱۳۵۴ دستگیر و به ۶ سال زندان محکوم شده است باهم میخوانیم :
« مرا با چشمبسته به ورامین و از آنجا به تهران منتقل نمودند. در اتاق بازجویی اوراقی را به من داده و گفتند بنویس. با خودم نجوا کردم « نمیشود گفت، لب از لب واکنی دهها نفر را به این جهنم خواهی کشاند. » مطالبی غیر مرتبط بر روی اوراق نوشتم و بازجو با نگاهی به آنها بلافاصله مرا به تخت بست و ضربات شلاق بود که پی در پی بر پاهایم فرود میآمد و من تا ۸۵ ضربهی آن را شمردم و دیگر متوجه نشدم تا اینکه چشم باز کردم و دیدم در سلول هستم. روز بعد مرا به اتاق آپولو بردند و بازجو مرا بر روی تخت آپولو نشاند و سپس تاولهای متعدد ناشی از شکنجه را که کف پاهایم بود با میله نوکتیزی که در دست داشت، پاره نمود. روز بعد مجدداً مرا به اتاق بازجویی برده و به جز لباس زیر همه لباسهایم را درآوردند و از طریق دست، به سقف آویزانم کردند و در همان حال شورتم را به الکل آغشته نموده و آتش زدند، که موجب سوختگی نقاطی از بدنم شد و درعینحال مقاومت من تعجب آنها را برانگیخته بود. روزهای اول هر روز مرا به اتاق بازجویی میبردند و شکنجهای نو، جیرهام بود و در یکی از این روزها درحالیکه بدنم را لخت مادرزاد نموده بودند، یک لنگه دمپایی را زیر بیضههای من قرار داده و با لنگه ای دیگر محکم روی آنها میکوبیدند، که این عمل موجب بیهوشی من گردید.
روزی دیگر در اتاق بازجویی محاسنم را به الکل آغشته نموده و سپس آتش زدند و صورتم را سوزاندند و پس از آن میلهی سرخشدهای را روی لبهایم گذاشتند و درآن حال به من میگفتند، خودت را در آینه ببین خیلی خوشکل شدهای. جواب دندانشکنی به آنها دادم که هر سه نفر بازجو به شدت عصبانی شده با تمام توان به جان من افتادند. در مرحلهای دیگر از سقف آویزانم کردند و با روشن نمودن چراغ زیر پاهای پانسمان شدهام، هم پانسمان و هم پاهای زخمی را سوزاندند. در طول روند بازجویی درحالیکه مرا از سقف آویزان کرده بودند، از بالا آب جوش، قطرهقطره روی سرم میچکید و در این حال بازجو که مشخص بود وسیلهای فلزی در دست دارد، محکم به صورتم کوبید، که فکم شکست و پس آن حسینی ( شکنجه گر معروف ساواک ) مرا بلند کرد و به زمین زد و با زانو به شکمم کوبید،که مثانهام پاره شد و به بیمارستان منتقل شدم. پس از بهبودی نسبی مرا به کمیته مشترک برگرداندند و این بار به وسیله سُند،آب جوش را از مجرای ادرار وارد مثانهام نمودند و به دکتر گفتند در مثانهاش میکروب کِشت کنید. »
آری این گوشهای از جنایات رژیم شاهنشاهی بود که بسیاری از مبارزان این دردها را به جان خریدند، تا امروز ما در سایه جمهوری اسلامی و تحت سرپرستی ولایتفقیه زندگی کنیم. پس بکوشیم با شناخت آفات انقلاب و دفع آنها ، انقلاب را بیمه کنیم تا اینکه پرچم جمهوری اسلامی را به صاحب اصلیاش حضرت مهدی (عج) برسانیم. ان شا الله
منبع : کتاب شکنجه گران میگویند –نوشته قاسم حسین زاده – صفحه ۸۶ و ۹۱