شعر – سلیمانِ گُل
باسمه تعالی
در بهار آزادی جای شهدا خالی
سلیمانِ گُل
آسمانِ عشق، یک دلداده یِ چالاک داشت
دیده روشن بین وقلبِ پایدارِپاک داشت
درحریمِ مکتبِ قرآن ومهراهل بیت
پاس می داد وبه سینه، حرمتِ« لولاک» داشت
درنگارستانِ پرنقشِ سلوکِ عارفان
سیربا اندیشه می کرد وتبِ افلاک داشت
متّحد، بارهبرِفرزانه یِ دشمن شناس
درسِ « وحدت» برزبان بود و،دلی بی باک داشت
شب، میانِ آتشِ میدان و داعش درکمین!
پاسدارمرز بود وپاسبخشِ خاک داشت
مست ازجامِ « سقاهم رَبّهم» در لحظه ها
باده یِ گلگون، بباغ سینه یِ چون تاک داشت
خصم با تزویردرمیدان،هم پیمان شدند
درکمینِ« کاوه»یِ جان، مکرها« ضحاک» داشت
تا سلیمانِ گل ازبستانِ دل، شد سینه چاک
شد« سلیمانی» شهید وسینه ازغم چاک داشت
محمدحسین برزویی