« داغ آب »

باسمه تعالی


« داغـــــــــــ آبـــــــــــــــــــ »


محمد حسین برزویی

آسمان عشق ، یک « مهتاب » داشت
پاسبان « مهر» بود و آب داشت


طیف خورشید « ولا » در کربلا
تاب می خورد و دلی بی تاب داشت


در وفای عهد ، با خورشید عشق
جلوه ی خورشید در« سیماب » داشت


پرچم « اِنّا فَتَحنَا » روی دوش
قامتش در صحنه « فتح باب » داشت


در کویر کوفیان پر فریب
دیده ای روشنگر و بی خواب داشت


مرد میدان شجاعت بود و عشق
روح پُر احساس و قلب ناب داشت


در نماز عشق با حُسن حُسین (ع)
یک برادر واله ، در محراب داشت


« جان » برادر بود و با جانش قریب
زُهره ی زهرای « مَن » نایاب داشت


از حریم خیمه های دین حق
پاس می داد و « اولوالالباب » داشت


آه از مشکی که ، تیر حرمله
کرد خالی ، دیده ی سیلاب داشت


آه از ساعت که ، بین علقمه
از نفریش ، سینه ها بی تاب داشت!


آه از آن ساعت که ، مشک خشک آب
تشنه لب ، اطفال و « شیخ و شاب » داشت


آه از آن ساعت که ، « مَقطوع الیَمین »
از فَرَس افتاد و داغ آب داشت


ناله های یا اَخا اَدرک اَخاک
قامت زهرا (س) شکست و تاب داشت !

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *