«کرانههایِ خزان»
باسمهتعالی
«کرانههایِ خزان»
نیامدی «گلِ نرگس» به خانههایِ خزان
گرفته قلبِ شقایق، بهانههایِ خزان
«بنال، بلبل اگر بامَنت سرِ یاری است.»
شکفته برلبِ عاشق، ترانههایِ خزان
زمین در آتشِ بیداد و نالهیِ جانسوز
شرارِ فاجعه سوزد، جوانههایِ خزان
«بیار باده که: رنگین کنیم، جامهیِ زَرق»
به دستِ قومِ یهودا، نشانههایِ خزان
دل از تکاثرِ کُشتار و نالههایِ یتیم
به تنگ آمده دستِ زمانههایِ خزان
«برآستانِ تو، مشکل توان رسید آری»
نشسته دَردِ گِران، رویِ شانههایِ خزان
غمِ جدایی و هجران، به قلبِ شب خواندم
کشید آهِ بلند از، فِسانههایِ خزان
بیا امامِ زمان، بر سَریرِ عدلِ بهار
پُر از سخاوتِ گل کن، کرانههایِ خزان
محمدحسین برزویی
 
                