«حجتِ دادگر»

باسمه تعالی

«حجتِ دادگر»

آفتاب  دل و دین، حجتِ ایجاد سلام

سبب خلقت و مطلوبِ دلِ شاد سلام

«ازسرِ کویِ تو، هرکس به ملالت برود»

شادی و شور و نشاطش، شده برباد سلام

زلف افشانده به زیرِ قدمت بادِ بهار

از تو ابعادِ زمین، خرّم و آباد، سلام

«کاروانی که بُوَد بدرقه اش دست خدا»

با کَرامت بنشیند زِ غم آزاد سلام

جان، سَراپایِ وجودش، شده سرشارِ خدا

از سَرا پرده درآمد، رُخ  شمشاد سلام

«سالک از نورِ وَلایت ببرد راه به دوست»

شمسِ رخشانِ «ولا» شعشعه‌یِ داد سلام

«ای دلِیلِ دلِ گم‌گشته خدا را، مددی»

حجتِ دادگر، ازظلمتِ بیداد سلام

کعبه گلبانگِ اذان ریخت به گلگشتِ جهان

عدل واحسانِ تو، گل داد به میعاد سلام

محمدحسین برزویی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *