«آری ما بدهکاریم»

باسمه‌تعالی 

«آری ما بدهکاریم»

محمد بارونی

آورده‌اند که تاریخ معلم انسان است و بامطالعه آن می‌توان از حادثه‌ها و پدیده‌ها درس‌ها آموخت و عبرت‌ها گرفت و قرآن کریم این کتاب هدایت و معلم ارزشمند، انسان‌ها را به تحقیق و تفکر در سرنوشت گذشتگان دعوت می‌کند.

انقلاب اسلامی ایران که در دهه ‌۱۳۴۰ به رهبری امام خمینی آغاز شد پر از خاطره‌هایی است که اگر این خاطره‌ها از سینه‌ها به صفحات و صحیفه‌ها منتقل شوند می‌تواند بخشی از تاریخ انقلاب را بیان کند که می‌تواند معلم و هدایتگر نسل جدید باشد.

آری! در آن سال که فریاد حضرت روح‌الله علیه رژیم ستم‌شاهی به اوج خود رسید، رژیم شاهنشاهی برای خاموش‌کردن ندای حق‌طلبانه، آن رهبر الهی را به ترکیه تبعید کرد و به دنبال آن با ایجاد ترس و وحشت سعی در آرام‌کردن فضای جامعه آن روز نماید، اما مردان و زنانی فداکاری  بودند که مغلوب محیط رعب و وحشت حکومت ظالمان نشدند و برای تحقق راه رهبری که همان ایجاد حکومت اسلامی بود به مبارزه با رژیم آمریکایی پرداختند. آنها سختی زندان‌ها و سیاه‌چاله‌ها را به جان خریدند تا اسلام و ارزش‌های اسلامی را زنده نگاه دارند.

 فضای حاکم بر زندان‌ها چنان سیاه و سنگین بود و شکنجه‌ها چنان دردناک و رنج‌آور که حتی تصور آن سخت و وجدان‌های بیدار را به درد می‌آورد.

یکی از این مجاهدان و مبارزان خانم مرضیه حدیدچی (دباغ) است که نماد زن مبارز، انقلابی و مسلمان ایرانی به شمار می‌رود وی در قسمتی از خاطرات سختی‌ها و رنج‌های خود در زندان‌های مخوف ساواک می‌گوید:

کشیده اول را منوچهری، چنان به  صورتم زد که جلو چشمم سیاه شد. احساس کردم، دندان‌ها و فکم خرد شد. حسابی گیج رفتم و این تازه برای آن‌ها دست‌گرمی بود. ‌

‌شکنجه‌ها با بستن دست‌وپا به تخت و شلاق‌زدن به جاهای  حساس بدن شروع شد. اولین‌بار آن قدر شلاق به پشتم زدند که از  شدت درد بیهوش شدم و دیگر چیزی نفهمیدم. نمی‌دانم چه وقت به خودم آمدم. تاچشم باز کردم خودم را داخل یک اتاق دیدم. کنار یک میز و چند تا صندلی. روی زمین ولو شده بودم. تمام تنم از زخم شلاق می‌سوخت. توی اتاق هیچ‌کس نبود. دست و پایم را جمع کردم و خودم  را عقب کشیدم و به دیوار تکیه زدم. گفتم اگر دوباره آمدند، دیگر به  پشتم شلاق نزنند. چنددقیقه‌ای گذشت. صدای پا شنیدم. خودم را به  خواب زدم. مردی وارد اتاق شد… معلوم بود، مست است. شلاق بلندی در دست داشت. آمد بالای سرم ایستاد و  ناگهان شروع کرد به زدن و بدوبیراه گفتن. با هر ضربه شلاق یک جریان برق وارد بدنم می‌شد و آن ضربات بر اعضای حساس تنم فرود  می‌آمد، دنیا در برابر چشمانم تیره‌وتار می‌شد. درد در تمام جانم رخنه کرد. دیگر تاب و تحمل نداشتم. باز هم از هوش رفتم. ‌

نوبت بعد مرا روی تخت خواباندند و دست‌ها و پاهایم را بستند. منوچهری وارد اتاق شد. درحالی‌که سیگار به لب داشت آمد و کنار  تخت نشست. به سیگارش پک زد. بعد آتش سیگار را روی دستم گذاشت و آن را روی پوست دستم خاموش کرد. خنده‌کنان گفت:  «آخ… سیگارم خاموش شد.» ‌

بعد کبریت کشید و سیگارش را دوباره روشن کرد. این بار آتش  سیگار را بر روی سینه‌ام خاموش کرد. همان روز بخشی از اعضای بدنم را با آتش سیگار سوزاند…  ‌این برنامه بیست روز تمام، در هر شبانه‌روز چند نوبت ادامه داشت.  

بار دوم دستگیری پس از بازجویی اولیه شکنجه‌های جسمی ازسرگرفته شد. این بار کلاهک مسی روی سرم گذاشتند و دست و پایم  را به صندلی بستند و به صندلی برقی وصل کردند. این شکنجه بسیار  دردناک بود. بعد هم شلاق، خاموش‌کردن سیگار روی بدنم و دویدن در اتاق با پاهایی که از زور شلاق پر چرک و خون شده بود.

این بار ساواکی‌ها حیله کثیفی به کار بردند،  رفتند رضوانه را آوردند. ‏ دختر دومم را. از صدای فریاد و ناله‌اش متوجه  شدم او را گرفته‌اند. یک شب از ساعت ۱۲ تا ۴ صبح این دختر چهارده‌ساله را می‌زدند. اذان صبح بود که دست کشیدند. شوک دادند، شلاق  زدند. بدنش را با آتش سیگار سوزاندند و رضوانه هوار می‌کشید. ضجه  می‌زد و ناله می‌کرد و همه این‌ها مثل مته‌ای که بر استخوان من گذاشته  باشند، با درد و رنج احساس می‌کردم. تمام آن شب در سلول را کوفتم و  فریاد زدم «اون کاری نکرده… اون از چیزی خبر نداره… مرا بزنید، مرا ‎‏شکنجه کنید.» اما فایده‌ای نداشت. ‌ صبح سربازها جسم بی‌جان دخترم را کشان‌کشان آوردند و توی سلول من انداختند. رضوانه بیهوش بود.

آری! این گوشه‌ای از رنج‌هایی است که مجاهدان راه حق تحمل کردند تا حکومت طاغوت برچیده شود و نهال نظام اسلامی در کشور کاشته شود و اکنون سال‌هاست که باهمت و غیرت مردم قهرمان ایران این نهال ریشه دوانیده و به درختی تنومند تبدیل شده است و امروز ما مدیون این قهرمانان و شهدایی هستیم که از جان گذشتند تا اسلام و انقلاب زنده و جاوید بماند. آری ما بدهکاریم.

منبع: کتاب خواهر طاهره – خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ) – به کوشش رضا رئیسی

مطالعه این کتاب به همه علاقه‌مندان به‌خصوص نسل جدید توصیه و سفارش می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *