« حجتِ حکیم »

« حجتِ حکیم »

خورشیدِ آسمانِ «وَلا» از دلِ سحاب

تابد به قلب خلایق، چو دُرِّ  ناب

«از هر کرانه تیرِ دعا کرده‌ام رها»

باشد که آفتاب ِ عدالت، کشد نقاب

مصراعِ اشکِ شاعرِ شیدا، روانه شد

بنیاد ظلم و بیت شقاوت، کند خراب

«ترسم که اشک در غمِ ما پرده در شود»

خونین، دلِ صراحی و جامِ پر از شراب

«خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه»

از فترت امامِ کَرم، با دلِ کباب

خورشیدِ بارگاهِ سخاوت طلوع کرد

با خوشه خوشه گندم و الماس‌های آب

شعری بخوان که لایقِ شاهِ جهان شود

«شور»ی بزن به بربط و نی، با دف و رُباب

«از کیمیای مهرِ تو، زَر گشت رویِ ما»

ای حاکمِ حکیمِ جهان، حجتِ کتاب

محمدحسین برزویی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *