«آیات زندگی (۸) – بزرگترین ارزش انسانی »
باسمه تعالی
«آیات زندگی (۸) – بزرگترین ارزش انسانی »
« إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ »
گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.
در دوران جاهلیّت، اعراب ملاک برتری را عربیّت و نسب می دانستند، و این فکر در زمان رسول خدا نیز در بین آنها وجود داشت. خداوند در این آیه ملاک برتری در جامعه اسلامی را تقوا دانسته و با این کار به تمامی سنّت های اشتباه رایج در جامعه پایان بخشیده است.
در شأن نزول این آیه آمده است که چون پیغمبر اکرم(ص) مکّه را فتح نمود به بلال دستور داد بر بام مسجد الحرام برود و اذان بگوید .صدا را که به اذان بلند کرد، عتاب بن اسید گفت الحمد لله که پدرم باقى نماند تا این سیاه را ببیند.
حارث بن هشام گفت: محمّد جز این کلاغ سیاه را نیافت، تا مؤذّن خود کند؟
أبوسفیان گفت: هر چه ما میگوئیم خداى آسمان، محمّد (ص) را خبر می کند.
جبرئیل نازل شد و آیه فوق به پیامبر(ص) نازل شد.
پیغمبر اکرم فرمود: اى مردم خداوند به صورتها و مالهاى شما نظر نمی کند، بلکه نظرش به دلهاست که کدام پرهیزگارند. چون که شما همه، فرزندان آدم هستید، گرامی ترین شما نزد پروردگار کسانى
می باشند که تقوى و پارسائى آنان بیشتر است.
در قرآن، عدالت، همکاری در انجام
نیکی ها، ادای دین، وفای به عهد، انجام واجبات و ترک محرّمات از مصادیق تقوی بیان شده است و در روایات تقوی به مَرکَبی تشبیه شده که صاحبانش بر آن سوار شده و آن مَرکَب آنها را آرام و بدون خطر به ساحل بهشت روانه می رساند.
حدیث:
-پیامبر(ص) در سرزمین”منى”در حالى که بر شترى سوار بود، رو به سوى مردم کرد و فرمود: اى مردم بدانید! خداى شما یکى است و پدرتان یکى، نه عرب بر عجم برترى دارد و نه عجم بر عرب، نه سیاهپوست بر گندمگون و نه گندمگون بر سیاهپوست ، مگر به تقوا، آیا من دستور الهى را ابلاغ کردم؟ همه گفتند: آرى! فرمود: این سخن را حاضران به غائبان برسانند!
– مردی به امام رضا (ع) عرض کرد: «به خدا تو از تمام مردم بهتری». فرمود: «این قسم را نخور، بهتر از من کسی است که پرهیزکارتر از من باشد وسپس این آیه را تلاوت فرمودند: وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاکُم.
–پیامبر (ص)فرمودند: با تقواترین مردم کسی است که حقّ را بگوید، چه به نفع او باشد و چه به زیانش.
داستان:
از امام باقر (ع) روایت شده که آن حضرت فرمود: «سلمان (ره) به همراه گروهی از قریش در مسجد نشسته بود. آنها دربارهی اصل و نسب خودشان سخن میگفتند و بر یکدیگر فخرفروشی میکردند. تا اینکه به سلمان رسید ».
عمربنخطاب از او پرسید: «به من بگو، تو کیستی و پدرت کیست و اصل و نسبت چیست»؟
سلمان پاسخ داد: « من سلمانبنده خداوند هستم. قبلاً گمراه بودم. خداوند به وسیلهی حضرت محمّد(ص) مرا هدایت کرد.
دارای عائله و خانواده بودم (پرهزینه بودم) خداوند به وسیلهی پیامبرش مرا بینیاز کرد. غلام بودم، خداوند به وسیلهی پیامبرش مرا آزاد کرد. این اصل و نسب من است».
درحالیکه سلمان برای آنها سخن میگفت، پیامبر(ص) بسوی آنها آمد. سلمان همه ماجرا را برای آن حضرت تعریف کرد. رسول خدا (ص) فرمود: «ای قریش! حسب و نسب مرد، دین اوست و جوانمردیاش به اخلاقش، و اصل و ریشه او عقل اوست.
پروردگار در قرآن کریم فرموده است:
إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللهِ أَتْقَاکُمْ. اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیله ها قراردادیم تا یکدیگر را بشناسید. گرامىترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ به یقین خداوند دانا و آگاه است.
سپس فرمود: «ای سلمان! هیچ کدام از آنها جز بر اساس میزان تقوا و پرهیزگاریاش بر تو برتری ندارد. چنانکه پرهیزگاری از آن تو باشد، تو از همهی آنها برتری»
اللهم عجل لولیک الفرج – صلوات