تزویر
باسمه تعالی
تزویر
آن شب که روحِ زندگی، تقدیر کردند
جامِ بلا برکام ِما، تدبیر کردند!
تبعید را، با دانه یِ گندم چشیدیم
بر دَردِ بی درمانِ ما تقصیر کردند
در انتهایِ یک شب جهل و خرافی
افسانه ها خواندند و ما تکفیر کردند
تا چشمه ساری شیشه ای، عطشان دویدیم
در کامِ ما شطِّ عطش، تزویر کردند
در عنفوانِ رویش و فصلِ جوانی
با صد «رسانه» روحِ ما، درگیر کردند
شور و سرورِ زندگی، مات و غم آلود
هجران چرا، در بودِ ما تفسیر کردند
تصویرِ زن بر صورتِ مردان، کشیدند
درآفرینش، شبهه و تغییرکردند!
در ما بهارِ بودن وعشق و وفا مُرد
پاییز را در مرگ ِما، تقریر کردند
آقابیا،درخاکِ گلگشتِ شهیدان
ما را به فقر و تنگدستی، پیر کردند.
محمدحسین برزویی